ماجرای نی نی من (4)
بعد از یکی دو روز من و مامانم تونستیم تنها باشیم! البته یه مرد کوچولو باهامون بود ! شوشو صبا میرفت اداره و شب میومد. صد*را 6 روزه شده بود ! وقتی شب شوشو از سر کار اومد خونه گفت به نظر صورت بچه نارنجی میاد همون شد که خسته و کوفته راهی بمارستان مفید شدیم برای تست زردی . منم درد بخیه داشتم و یادم رفته بودم که شیاف بذارم برای همین درد امونمو داشت می برید.وقتی جواب آز رو دادن در عین ناباوری گفتن که درجه زردی 22 هست و باید سریع بستری بشه . هیج جا هم پذیرش نمی دادن ! زردی بالای 25 به گفته دکترا به تعویض خون بچه منجر میشد ! دیگه از ته وجود خدا رو صدا زدم و ائمه رو به نوبت واسطه کردم .دست اخر دست به دامن موسی بن جعفر شدم تا تو هئیت ...
نویسنده :
مامان صدرا
14:40